دلبری های عسلم
عسلم محرم این سال باهم مسجد میرفتیم توهم شیطنت میکردی همه دوست داشتن براهمه جوجه تیغی میشدی.صلوات میفرستادی.امین میگفتی.یالاه میکردی.بوس میفرستادی.اه میگفتی دی دی میگفتی یاحسین میگفتم سینه میزدی.دست بده میکردی.عصبانی میشدی.میگفتم بو میاد مثل جوجه تیغی میشدی.سرت جایی میخورد نشون میدادی که سرت خورده خلاصه عزیزم خیلی باهوشی.الانم میگم زهراچطورگریه کرد اداشو در میاری و هرچی میگیم میفهمی جیگرم از این ترم که میرم دانشگاه پیش مامان جون میمونی.هرزگاهی پیش خاله طاهره براچندساعت میذارمت اونم که خیلی دوست داره.مامان جون وباباجون برات میمیرن.راستی اقاجون هم همچین زهرا زهرا میکنه بیاوببین زهراجونم بابایی هم برات میمیره توهم همینطو...
نویسنده :
مامانی
15:29